رفاقت ما دو تا برای ما فراموشی معنا نداره...
| ||
|
این گل را برای تو چیدم . پیش از آنکه بچینم ، در شکاف صخره ای روی دامنه ی پرشیب تپه ای که بالای رودخانه سر خم کرده و جز عقاب بلند پرواز راهی بدان نیست ، آرام آرام می روید . سایه ی شامگاهی دامنکشان پیش می آید و در آنجا که خورشید فرو میرفت ، شب تیره طاقی از ابرهای مواج چون طاق نصرتی ارغوانی که در میان پیروزی بزرگی برپا کنند پدید آورده بود . بادبانهای قایقها اندک اندک محو می شدند وبامهای خانه ها چنانکه گویی از نشان دادن خود بیم دارند ، دزدانه می درخشند .
دوست من ! این گل را برای تو از دامنه ی تپه چیدم . رنگش قرمز نیست ، عطر هم نمی افشاند ، زیرا ریشه ی آن از صخره ی سخت جز تلخی نصیبی نبرده است .
هنگام چیدن آن به خود گفتم : گل بیچاره ! شاید سرنوشت تو این بود که همچون خزه ها و ابرها ، از بالای قله به درون دره ی عمیق سرازیر شوی . اما دیگر چنین نخواهد شد ، زیرا من تو را به عزیزترین دوستم ارمغان خواهم کرد تا روی سینه ی او که از این دره نیز عمیق تر است جان سپاری .
تو را به او می دهم تا لای دفتر خاطراتش بگذارد و هر وقت آن را می گشاید به یاد من بیافتد و به یاد غریبی تو .
![]() آسمان تو را از آن پدید آورد که روزی با دست نسیم پرپر شوی و همراه امواج رودخانه به اقیانوس بپیوندی ، اما تو را به جای دریا به دست عشق می دهم .
وقتی که گل راچیدم ، باد امواج رود را می لرزانید و از روز به جز روشنایی پریده رنگی که اندک اندک محو می شدچیزی باقی نبود .
اوه ! نمی دانید دل من چقدر افسرده بود ، زیرا در آن حین که به سرنوشت گل می اندیشیدم ، احساس می کردم که همراه نسیم شامگاهان ، گرداب تیره ای که در پیش من جای داشت روح مرا در خود فرو می برد .
ویکتور هوگو (1885_1802) نظرات شما عزیزان: fatima5505
![]() ساعت13:40---5 تير 1390
خیلی ناز بود
میسی گلم ![]() ![]() ![]() |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |