رفاقت ما دو تا برای ما فراموشی معنا نداره...
| ||
|
وقتی فاطی باهام قهر می کرد نه باهام صحبت می کرد و نه حتی بهم نگاه می کرد،همش مستقیم به تخته می نگریست! و این عجیب اعصاب منو به هم می ریخت !
(ما میز دوم سمت راست کلاس بودیم و من همیشه ته میز بودم و رو به فاطی و همیه هم معلمها به کج نشستنم گیر می دادن و جالبتر اینکه هنوز نتونستم اون عادت رو ترک کنم و هنوز هم معلمها به کج نشستن من تو میز گیر میدن!)
فاطی در کل آروم صحبت می کنه ، ولی وقتی قهر می کرد وقتی باکسی صحبت می کرد صداش به سختی شنیده می شد !
وقتی ناراحت بود و با ناراحتی صحبت می کرد چشمای قشنگش حالت خاصی می گرفتن !
اصلا یکی از دلایلی که من تحمل قهر فاطی رو نداشتم همین بود که تحمل دیدنش تو اون حال رو نداشتم!
البته من این آخرا ، یعنی همین آخرین ماه های سال سوم راهنمایی با خود عهد کرده بودم که دیگه منت کشی نکنم و نکردم هم !!!!
امروز اومدم دفترچه ای رو که با فاطی اردیبهشت 87 خریدیم رو باز کردم (دروغ چرا ؟ کلیدش رو پیدا نکردم مجبور شدم یه تیکش که چسبی بود رو پاره کنم !) و از الول تا آخرش خوندم !
5 صفحه درمیون از قهر کردن نوشته بودم و جالبه که صفحه ی بعدش آشتی بود !
یه بار فاطی به خاطر اینکه صبح (وقتی شیفت بعد از ظهر بودیم.) زنگیده و گفته بیا خونمون ، تنهام و مامان من نذاشته ناراحن شده و قهریده و فرداش با دادن یه خودکار اکلیلی (که اتفاقا سبز هم بود ، یعنی هست ، چون من هنوز دارمش!) آشتی کرده !
یه بار دیگه به خاطر اینکه زنگیده و گفته که زنداداشش خواسته ازش که بره هنرستان و یه چند ساعت پای غرفه ی اونا وایسه(زنداداشش معلم هنرستان بود!!) و فاطی هم از من خواست که باهاش برم و من هم که در بحبوحه ی درس آماده شدن واسه آزمون تیزهوشان بودم و همچنینی مامانم اجازه نمی داد گفتم که نمیام و فاطی باز قهرید !! ولی بازم خودش آشتیید ،آخه تیر ماه بود و ما آخریم ماه های حضورمون توی اون شهر بود!!
یه بار هم تو 8 /2/87 فاطی قهر کرده بود که حتی دلیلشم نمی دونستم ، ولی اینجا (تو دفترچه) نوشته که قهر با یه بستنی که من تو زنگ تفریح خریدم به آشتی تبدیل شده !
و از همه مهمتر همون قضیه ایه که فاطی در موردش توضیح داده !
تو دفترچه ام در مورد اون موضوع روز 3/3/87 چیزی نوشتم و تقریبا روزش برمی گرده به اواخر اردیبهت 87 ! روزایی که درسا تموم شده بودن و بچه ها تو کلاس بیکار بودن!
تو دفترچه ام نوشتم که : «هفته ی پیش از شنبه که فاطی از 4 شنبه اش باهام قهر کرده بود !!! هر جفتمون افسردگی گرفته بودیم ! آخه نه من می دونستم چرا قهر کردیم و نه اون ! آخرشم فهمیدیم کار یگانه ی بی شعور بوده که از من یه چیز به اون گفته و از اون پیش من ! عجب آدمایی پیدا میشن ها !............ هفته ی پیش که با فاطی آشتی کردیم خیلی خوب بود !»
الان که اسم یگانه رو دیدم اون روز تو ذهنم کاملتر و روشنتر شد !
یادمه که وقتی من پیش محمودی جون(همون شخص شخیص دستمالی که ما حالمون ازش به هم می خورد!) نشسته بودم ، یگانه هم پیش فاطی بود و جای من نشسته بود !(میز محمودیشون در راستای میز ما و تو ردیف وسط بود یعنی میز دوم!)
هیچ وقت اون لحظه یادم نمیره که فاطی با عصبانیت تمام و در حالی که خودشو کنترل می کرد که گریه نکنه دست برد تو کیفش و هرچی یادگاری کوچولو تابحال بهش داده بودم و همیشه همراهش بود رو برداشت و از جاش بلند شد و اونا رو دو دستی گرفت سمت من و گفت :بیا اینم هر چی تا حالا بهم دادی ، مال خودت !
منم که انتظار چنینی کاری رو از فاطی نداشتم ، با عصبانیت و صدایی تقریبا با ولم بالا گفتم : من اینا رو ندادم که پسشون بگیرم ، بریزشون آشغالی ولی من پس نمی گیرمشون !
فاطی اون روز گریه نکرد ولی هم صداش می لرزید و هم چشاش مملو از اشک بود! جلوی بغضش رو گرفته بود که نشکنه !
اون روز روز عجیب سختی بود و من عجیب اعصابم به هم ریخت !
ولی خدا رو شکر تموم شد!!!!
از اونجا به بعد دفتر چه خاطرات من پره از دلتنگی فاطی !
باری نیست که دفترچه رو باز کرده باشم و یادی از دلتنگیم واسه فاطی نکرده باشم!
کاش قدر اون روزا رو بیشتر میدونستیم!
کاااااااااااااااااششششششکی تورو سرنوشت ازم نگیره
مییییییییییییییترسه دلم ، بعد رفتنت بمیره ه ه ه ه ه ه ه!
اگه خاطره ها یادم میارن تورو ،
لا اقل از تو خاااااااااااااااااااطره هام نرووووووووووووووو!
کی مث من واسه تو قلب شکستش میزنه ؟
آخه کیییییییییییییییی واسه تووووووووووو مث منه ه ه؟ نظرات شما عزیزان: fatima5505
![]() ساعت21:18---21 خرداد 1390
طبق معمول اشکمو در اوردی
|
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |